من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم
تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم
من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم
تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم
من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم
تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم
نظرات شما عزیزان:
خانهئی آرام و
اشتیاق ِ پُرصداقت ِ تو
تا نخستین خوانندهی ِ هر سرود ِ تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راه ِ میلاد ِ نخستین فرزند ِ خویش است
چرا که هر ترانه
فرزندیست که از نوازش ِ دستهای ِ گرم ِ تو
نطفه بسته است...
میزی و چراغی،
کاغذهای ِ سپید و مدادهای ِ تراشیده و از پیش آماده،
و بوسهئی
صلهی ِ هر سرودهی ِ نو
و تو ای جاذبهی ِ لطیف ِ عطش که دشت ِ خشک را دریا میکنی،
حقیقتی فریبندهتر از دروغ،
با زیبائیات ــ باکرهتر از فریب ــ که اندیشهی ِ مرا
از تمامیی ِ آفرینشها بارور میکند
در کنار ِ تو خود را
من
کودکانه در جامهی ِ نودوز ِ نوروزیی ِ خویش مییابم
در آن سالیان ِ گم، که زشتاند
چرا که خطوط ِ اندام ِ تو را به یاد ندارند
*
خانهئی آرام و
انتظار ِ پُراشتیاق ِ تو تا نخستین خوانندهی ِ هر سرود ِ نو باشی.
خانهئی که در آن
سعادت
پاداش ِ اعتماد است
و چشمهها و نسیم
در آن میرویند
باماش بوسه و سایه است
و پنجرهاش به کوچه نمیگشاید
و عینکها و پستیها را در آن راه نیست
*
بگذار از ما
نشانهی ِ زندهگی
هم زبالهئی باد که به کوچه میافکنیم
تا از گزند ِ اهرمنان ِ کتابخوار
ــ که مادربزرگان ِ نرینهنمای ِ خویشاند ــ امان ِمان باد.
تو را و مرا
بیمن و تو
بنبست ِ خلوتی بس
"احمد شاملو"
امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد
یا باید خانه مان را عوض کنم
یا پستچی را
تو که هر روز برایم نامه می نویسی .... مگه نه ؟!!