دیری است آوازهای من
از زخمه ساز نام تو آغاز می شود
وز دوریت گل واژه های اشک
از ابرهای حنجره ام لب باز می کند
ای گمشده
ای دورتر ز خاطرات کودکی
اینک میان جنگل فراق تو
این ساز خسته ام
دیوانه وار آوازهای بی قرار را
برزین بالهای خاطره ام رم می دهند
من می مانم ‚ من می مانم
با نام تو ‚ با یاد تو ‚ با روزهای دیدنت
با روز سخت رفتنت
و باز می بینمت به روی زلف باد
که به دوردستها خیره گشته ای
و ابرهای سوگوار به روی شانه های تو
سرود گریه ساز کرده اند
نرو ‚ نرو ‚ نرو
بمان برای روزهای خستگی
برای روزهای پرخیال شب
بمان.....
دوستت دارم
با حس عجیبی ، با حال غریبی دلم تنگته
پر از عشق و عادت ، بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه ، بدون کنایه دلم تنگته
پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی دلم تنگته
تو جایی که هیشکی ، واسه هیشکی نیستو ، همه دل پریشن!
منه دل شکسته ، با این فکر خسته دلم تنگته
با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک دلم تنگته
ببین که چه ساده ، بدون اراده دلم تنگته!
مثله این ترانه ، چقدر عاشقانه دلم تنگته
دلم تنگته …
دوستت دارم
گویند شقایق ها نمی میرند ، تا
مرگ شقایق ها دوستت دارم
عشق چیست ؟ |
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جارشد و گفت؟ دیوانگیست!!!ی شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
|
با سکوت چه زیبا می توان زشتی ها را ندید؛ یا بهتر بگویم: چه زیبا می توان زشتی ها را زیبا دید، که زشتی و زیبایی در دریچه نگاه ما است
من همون تنهاترینم که دلم رو به عشق تو سپردم
تو همون امید بودنی که به امید تو هنوز نمردم
من همون خیلی دیوونم که همیشه عاشقت میمونم
تو همون معشوق نابی که روز و شب اسمتو میخونم
من همون خسته ترینم که دیگه طاقت دوریتو ندارم
تو همونی که آرزومه دست تو دست گرم تو بذارم